جدول جو
جدول جو

معنی تنک بزم - جستجوی لغت در جدول جو

تنک بزم(تَ نُ / تُ نُ بَ)
کسی که در مجالس بی معنی می گوید و مسخره. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنک بیز
تصویر تنک بیز
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، آردبیز، منخل، غرویزن، گربال، تنگ بیز، پرویز، پریزن، موبیز، غربال، پرویزن، غربیل، پریز، چاولی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ نُ / تُ نُ فَ)
کسی که قوه مدرکۀ وی سست و ضعیف باشد. (ناظم الاطباء) :
به صد جانش خریدم کی روا باشد که بفروشم
به تحسین تنک فهمان و احسان لئیمانش.
عرفی.
، تنک حوصله. (آنندراج). رجوع به تنک ظرف و تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نُ / تُ نُ)
تنک شراب. آنکه به اندک شراب خوردن بدمست شود ومل تنک و می تنک و تنک می مرادف این است. (آنندراج).
- تنک جامی:
باخبر باش که چون آینه در عالم آب
زود بی پرده نگردی ز تنک جامی ها.
تأثیر (از آنندراج).
رجوع به تنک و تنک شراب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نُ / تُ نُ)
نوعی از غربال که به مو بافند وچیزی که خواهند نیک باریک شود بدان بیزند. (فرهنگ رشیدی). غربالی را گویند که نرم و باریک و از موی دم اسب ساخته و در غایت تنک چشمی باشد و هرچه از آن بیزند نرم بیرون آید و پالاون و ترشی پالا را نیز گویند که سوراخها دارد و بدان چیزها را صاف کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). موبیز نازک واعلا. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنک و تنگ بیز شود
لغت نامه دهخدا
سر بر آوردن از خاک، جوانه زد
فرهنگ گویش مازندرانی
خورده، چشیده، دهن زده
فرهنگ گویش مازندرانی